fatemefateme، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

شرح حال مجازی کودکانه های فاطمه جون

آب بده

دیروز اولین روزی که فارغ از امتحان می خواستم بخوابم، ساعت حدود 9 صبح بود، یه چیزی از پشت بهم تکیه داده بود، اهمیت ندادم، تکون هم میخورد، متوجه میشدم یه چیزی هست، ولی عمیقا به خواب فرو رفتم. دوباره از پشت یه چیزی مثل توپ پشتم می چرخید ولی این بار محکم تر از اونی بود که بخوام بی خیال شم. برگشتم ... دیدم میگه: آب میخوام. فاطمه جون بود، شب تنهایی پیش ما خوابیده بود. کلا قبل و بعد خواب آب میخاد، فکر کنم این یک شیوه برای بلند کردن ماست.
22 تير 1394

فاطمه بزرگ شد

این داستان: فاطمه جون بزرگ شد کتاب خواندن و صحبت کردن از عمده ترین فعالیت های فاطمه کوچولو در حوالی 2 سالگی است. مثل مدیران! به جای بالارفتن از میز و ور رفتن با سیم تلفن و وسایل کابینت این روزها کمتر راه می رود و بیشتر حرف می زند، از هر جمله ساده ای که میشنود، مثلا "نکن" ، "می ترسم" در موقعیت های مختلف و با فاعل های مختلف استفاده میکند. مثلا از فلانی می ترسم، دایی جون نکن، مادر جون نکن دیگه براش یه عادت شد. دقیقا دیروز در یک مطلبی راجع به آموزش زبان دوم همین نکته را خوانده بودم. که ذهن جملات ساده را می شنود و خود برای آن شاخ و برگ می سازد و در جاهای مختلف به کار می برد. و اما کتاب خواندن! کتاب میوه ها از اولین...
22 تير 1394
1